کوله پشتی

روزنوشته ها

شنبه حرم بودم که حالم یکم بد شد. اول رفتم فوریتهای پزشکی. بعدم رفتم دارالشفا. دیدم به! همه جا برای زائرین عرب زبان، امکانات هست. هم اطلاعات، مترجم عربی داشت. هم همه ی تابلوها به زبان فارسی و عربی و انگلیسی بود. البته اطراف حرم باید هم همینطور باشه. اکثر بیمارها هم عرب بودن. خدا همه ی بیمارانو شفا بده.

دوشنبه برای ادامه درمان به مطب دکتر رفتم. چند خیابون توی مشهد هست که از لحاظ شهری، محل خوبی محسوب میشه ولی پر از ساختمان پزشکان هست و بی نهایت شلوغه و اعصاب خوردکن! خیابونهای باریک یک طرفه و سیل جمعیت که دست هر کدومشون برگه های آزمایش و سونو و ام آرآی و... و کلی دارو هست. یا پر از آدمهایی که دست و پا و سر و بینیشون گچ و پانسمانه و یا روی ویلچرن یا عصا دارن یا زیر بغلشونو یکی گرفته و خلاصه فضای عجیب و دلگیریه.

تاکسی منو جلوتر پیاده کرد چون هم خیابون ورودممنوع بود هم ترافیک بیداد میکرد!

وارد خیابونی که میخواستم، شدم. ناگهان توی دلم هول کردمچرا؟ چون نود درصد آدمای بیمار توی اون خیابون، عرب بودن. انگار اصلا مشهد نبود!!!

قبلا یادمه اکثرشون با یه آشنای ایرانی میومدن که زبون هر دو رو بلد باشه. الان به حول و قوه الهی و با توجه به درآمدزا بودن این بندگان خدا، تمام داروخونه ها یک کارمند عرب زبان دارن! ترجیحا منشی دکترها هم آشنا به زبان عربی هستن. دیگه لزومی به یک همراه عربِ ساکن مشهد نیست!

بیماران عرب هم دو دسته ان. یک عده برای مو کاشتن میان.خیلی از زائرای عرب رو توی حرم یا خیابونا از کله های موکاشته و زخمشون میشه فهمید عربن؛ قبل از اینکه حرفی بزنن یا به قیافه شون دقت کنی!!!

دسته دوم بیمارانی هستن که بندگان خدا برای سائر خدمات درمانی، ناامید از سیستم درمانی کشور خودشون، به کشور ما پناه آوردن.

همین دیگه! خواستم تعجبمو به اشتراک بذارم! و البته اینم بگم که به لطف خدا حالم خوبه و الهی مطب دکترها و بیمارستانها انقدر شلوغ نباشه و حتی تار عنکبوت ببنده دم درشون!

 

نوشته شده در جمعه هفدهم خرداد ۱۳۹۸ساعت 7:30 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa