کوله پشتی
روزنوشته ها
امروز رفتیم برای خواهرزاده م که چند تا سوره قرآن حفظ کرده، هدیه بخریم. بهشون گفتیم اگه تا آخر ماهرمضون چند تا سوره حفظ کنن جایزه دارن. بلکه تشویق بشن و قرآن بخونن. الان بهترین سنه برای انس با قرآن. البته با امید به خدا. چون فعلا که بچه ها سرشون بیشتر از قبل به گوشی بند شده به بهانه ی درساشون!!! کرونا بچه هامونو تنبلتر از قبل کرده انگار! یه چیزی که توی مسیر به نظرم قشنگ اومد، گلهای اقاقیا بود که بخاطر وزش شدید باد، توی هوا پر بود از گلهای سفیدی که بی وقفه میریختن روی زمین. یاد ریزش شکوفه های صورتی و قشنگ گیلاس توی فیلمهای ژاپنی افتادم! چقدر دوست دارم برم ژاپن.حیف نمیشه دیشب ساعتای دو، دو و نیم، توی گروهی که واسه خادمهاست یهویی همه شروع کردن به چت که چرا صدای نقاره حرم میاد؟ با خودم گفتم نکنه حرمو باز کردن...توی دلم یه حس عجیبی ایجاد شد! یه حالی بین بیقراری و شادی و نگرانی که اصن نمیشه وصفش کرد، گر چه سریع به شایعات پاسخ دادن!! و گفتن نقاره ماه رمضان همیشه هست و برای بیدار باش و غیره هست. ولی حس جالبی بود. اصلا فکرشم نمیکردم اگه یه روزی حرم باز بشه همچین حسی بهم دست بده. خدا کنه خطر ویروس منحووووس زودتر رفع بشه و حرم باز شه.
Design By : MihanFa |