کوله پشتی
روزنوشته ها
هفته پیش شب رفتیم حرم. خیلی خلوت بود. البته این خیلی با تصور شما ممکنه متفاوت باشه! مثلا فرض کنید بجای ۲۰۰۰ نفر، ۱۰۰۰ نفر اطراف ضریح و رواقهای منتهی به ضریح باشن. گرچه کمتر از قبل هست ولی باز هم زیاده! یکم ایستادم جلو ضریح. خیلی جالب بود. بعضی حاج خانمهای مسن که میومدن، انگار راه براشون باز میشد و چه راحت میرفتن جلو ضریح. انقدر راحت که بعد از مدتها وسوسه شدم منم برم جلوتر. خدا روشکر ازدحام چندانی نبود و راحت رفتم جلو و دستمو به ضریح زدم(باز هم این راحت با آنچه در ذهن شماست متفاوته!) شیفتم هم که بودم، حرم خیلی خلوت بود. جالبه ماه رمضونی حرم دچار سکوت قشنگی شده! صبحها که میرم سر شیفتم، داخل صحنها رفت و آمد هست، زائرها هستن، خادمها هستن.همه چیز عادیه منتها همه ساکتن. یک سکوت خواستنی و جذاب! فعلا به رواق حضرت زهرا نرفتم. تمام برنامه های دارالقرآن اونجا انجام میشه و فکر نمیکنم دیگه اونجا لحظه ای ساکت باشه. طفلی بچه های انتظامات از همون ابتدای صبح میرن داخل رواق. حالا مسیر طولانیش رو اگر نادید بگیریم، چیدن رحلها کلی ازشون نیرو میگیره. واقعا کار سختیه با دهن روزه اونهمه رحل و قرآن و گل و تزیینات رو بچینن. و آخر برنامه هم همه ی اونها رو باز جمع کنند. خدا بهشون کمک کنه و اجر بده. مادرم برای سحری زرشک پلو و مرغ پخته بود. سحر خوردم و البته مامان برای سحری شب بعدم که میرفتم خونه ی خودم، برای من و آقای همسفر از همین غذا کنار گذاشته بود و بقیه ش هم در قابلمه موند. شب، آقای همسفر خیلی دیر از ماموریت اومد خونه مامانم و چون نزدیک سحر بود سحری رو همونجا موندیم و غذای قابلمه رو گرم کردیم و خوردیم. غذای کنار گذاشته رو با خودمون اوردیم خونه برای سحر بعد. افطار دعوت بودیم و غذا زرشک پلو با مرغ بود. دوباره سحر شنبه زرشک پلو مرغ مامان رو گرم کردم و خوردیم. شنبه حرم بهمون غذا دادن.مدتیه ماهی یکبار بهمون ژتون غذا میدن. دوستم گفت تو غذای منو ببر و ماه دیگه غذاتو بده به من. خونه که اومدم دیدم غذا زرشک پلو با مرغه .در نتیجه سحر یکشنبه هم زرشک پلو با مرغ حرم رو خوردیم.دلتون نخواد و جاتون خیلی خالی. از تموم زرشک پلو مرغهایی که خورده بودیم خوشمزه تر بود و عطرش خونه رو برداشته بود.(وای دهن خودم آب افتاد!!) حالا اینکه آقای همسفر چندان علاقه ای به مرغ نداره بماند، قسمت فاجعه ی ماجرا اینجاست که میخوام با برنج و مرغهایی که باقی مونده، ته چین قالبی مرغ بپزم پ.ن: خودم میدونم غذای مونده دیگه خاصیت نداره و ضرر هم داره. منتها یه ضرب المثل هست که دقیقا نمیدونم چیه! با این محتوا که تا مالم میخواد خراب بشه بذار جونم خراب بشه. یه همچین چیزی! البته شوخی بود. اسرافه دیگه! آقا اصلن دلمون میخواد غذای مونده بخوریم حداقل سه روزی هست کنار خیابونهای مختلف، ایستگاههای صلواتی زدن و همه جا رو آذین بستند و ریسه های چراغ و پرچمهای کوچک و رنگی و پرده های بزرگ، کل شهر رو پوشونده و حال و هوای خوب عید همه جا حس میشه. یکی از این ایستگاهها در خیابون نزدیک خونه ی ماست. که اتفاقا با یک بیمارستان و زایشگاه چندین متر بیشتر، فاصله نداره. از عصر شروع میکنن به پخش مداحی. البته خوبیش این ه که از اون مداحیهای پرسرو صدا و پرشور نیست. از این همخوانیهای آرامش بخشه. ولی خب صداش بلنده. صداش مدام توی خونه ما شنیده میشه البته من که دوست دارم اینو.چون خیلی آرامش بخشه. ولی به نظرم خیلی کار بدی میکنند که نزدیک بیمارستان انقدر صدا راه انداختن. امشبم که شب عیده تا الان که از دوازده شب رد شده، هنوز صدا رو قطع نکردن. از همه بدتر، امشب سر شب بود که شروع کردن به نورافشانی. مثل خیلی از خیابونهای دیگه اینجا هم نورافشانی راه انداختن! این دیگه مصیبت بود! انگار جنگ شده بود. مطمئنم اگر حتی یک نفر از افراد بستری در بیمارستان، ناراحت بشه( که مطمئنا خیلیا اذیت شدن) امام زمان هم ناراحت میشن و خدا داند این آقایون چطوری قراره جواب این حق الناس رو بدهند. ایام عزاداری هم متاسفانه بعضی از هیئتها باعث آزار و اذیت بقیه میشن. به قولی باید از عبادتهامونم توبه کنیم!! خدا کمکمون کنه اگر میخواهیم کاری مرتبط با مذهب انجام بدیم، باعث رنجش دیگران و تغییر دیدگاه اونها نسبت به مذهب و مذهبیها نشیم. پ.ن: ساعت ۱۵ دقیقه بامداد آقایون رضایت دادن اون صدا رو قطع کنند! پ.ن۲: برای هم دعا کنیم. پ.ن۳: اینو باید اولش مینوشتم؛ عیدتونمبارک
![]()
![]()
| Design By : MihanFa |
