کوله پشتی

روزنوشته ها

دیروز توی مطب دکتر کنار یک خانم خیلی مسن نشسته بودم. بعد از مدتی یک مادر جوون همراه دخترش که حدودا ۴ ساله به نظر میومد، وارد مطب شدن و چون مانتوی مادر و پیراهن دختر، هردو، گل گلی بود و از اونجایی که من هر چیز گل گلی ببینم، خوشم میاد!  یک لحظه توجهمو جلب کرد‌.

به نظر من ست مادر دختری میتونه یه نوع ریسک باشه!! چون دو لباس برای دو سن متفاوت از یک جنس و یک رنگ پارچه و گاهی یک مدل مشترک که باید جوری باشه که برای هردو سن، مناسب به نظر برسه.

حاج خانمی که کنارم بود و صورت پر چین و چروکش هم مثل دستها و صداش میلرزید، دستشو به عصاش تکیه داده بود و سرشو به من نزدیک کرد و با لحنی که ازش افسوس و همینطور، سرزنش میبارید، گفت: خدا بیامرزه قدیمیا رو.خاله جان من حتی با اضافه پارچه ی لباسای خودش، برای دختراش لباس نمیدوخت و میگفت شان مادر میاد پایین.معنی نداره اون چیزی که برازنده ی خانوم خونه ست، تن بچه هم بشه.

آخرش هم یک نفس عمیق کشید و با حسرت گفت اصلا دیگه حرمتی باقی نمونده.

نمیدونم این حد از پایبند بودن به بعضی مسائل ظاهرا بی ارزش، واقعا لازم‌ه یا نه؛ ولی از اقتدار خاله خانم خدابیامرز در اون زمان، خوشمان آمدد

نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۷ساعت 6:27 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa