کوله پشتی
روزنوشته ها
چن وقته میخوام یه خاطره بنویسم که اصلا یا حالش نبود یا وقت نمیکردم! کاظمین که بودیم یه روز بعد از نماز و زیارت و کمی نشستن توی صحن حرم با خودم گفتم یه زیارت دیگه هم برم و بعد برگردم هتل. رفتم نزدیک ضریح دیدم چقدر خلوته در واقع فقط خودم هستم و خانمها دارن به طرف خروجی فرار میکنن! صدای تق تق های وحشتناکی هم میومد. در عرض دو سه ثانیه یاد حادثه ی منا افتادم و شلوغیهای اون روزا که تا صدایی میومد طفلی زائرا میترسیدن و فرار میکردن و ازدحامشون باعث اذیت یا حادثه میشد. از این تجربه م! استفاده کردم و با خودم گفتم من که شهید نمیشم!! بعدشم اگر بشم از مردن زیر دست و پای اینا بهتره با خیال راحت رفتم کنار ضریح و زیارتمو کردم و بعد از همون در ورودی خارج شدم. بعدا از مادرشوهرم که همون موقع در محل حادثه بودن، شنیدم که یه خانم عرب به سرش زده بوده و با نرده های آهنی که برای جداکردن نمازگزاران از زیارت کننده ها استفاده میشه، ضربه زده به خادمها و در و دیوار حرم و همه خیال کردن داعشیه و فرار میکردن. حالا جریان نرده ها و این به سر زدنها رو در پست بعدی مینویسم ان شاالله :)

| Design By : MihanFa |
