کوله پشتی
روزنوشته ها
یعنی هفته ی قبل اوجش بود و من انقدر بلا اومد به سرم که مرگو واقعا نزدیک و کنار خودم حس کردم. همون لحظه هایی که فکر میکردم ممکنه دیگه آخر کارم باشه انقدر ترسناک بود که خدا میدونه. وای خدایا به همه مون فرصت جبران بده.... روز شنبه از دوستان بهم میگفتن چقدررر یک هفته ای لاغر شدی! حالا ترازو این چقدرررشون رو، فقط دو کیلو نشون میده این وسط یکی دوبار به وبلاگم سرزدم ولی حال نداشتم به کامنتها جواب بدم.ببخشید. مخصوصا نغمه جان شما . چون من یک کامنتت رو که خیلی هم زحمت کشیده بودی دیدم. ولی امروز که خواستم تاییدش کنم نبود خب همش هم ازین حرفا نزنم! امروز سالگرد عقد من و آقای همسفر ه. الهی همه ی مجردها ازدواج کنن و خوشبخت بشن. همه ی متاهل ها هم خوشبخت باشن و هیچی مزاحم خوشبختیشون نباشه. یادش به خیر.فکر کنم همین ساعتها بود عقدمونو توی حرم خوندن. عاقدمون خییییلی خیلی سید بزرگوار و روحانی محترمی هستند.خدا حفظشون کنه. یه بار توی خیابون دیدیمشون. با آقای همسفر رفتیم پیششون. کلی برامون وقت گذاشتن و با مهربونی به حرفامون گوش دادن و کلی حرفای قشنگ قشنگ بهمون زدن و دعا مون کردن. هر چی از خوبیهاشون بگم کمه. ان شاالله زنده باشند و بنده ی همیشه خوب و خالص خدا.
ولی واقعا خدا سلامتی بده و با سلامتی وزن کم کنیم.نه اینطور!!
واقعا خیلی مسخره است این وضعیت بلاگفا. باز هم عذر میخوام.
| Design By : MihanFa |
