کوله پشتی
روزنوشته ها
مامان بزرگ با دستهایی که بخاطر لباس شستن، پوست پوست و خشن شده بودن پوست کتف و پشتمونو میخاروند و اون لحظه ها از بهترین دقیقه های عمرمون بود. حالا بعد از سالها وقتی خواهرزاده هام میان که پشتشونو بخارونم و با وجود تمام شلوغکاریا و شیطنتاشون، لحظه ی خاروندن پشتشون -مث یه پیشی کوچولو که نازش کنی -آروم میگیرن، یاد اون روزا میفتم. نمیدونم چه حسیه که فکر کنم همه دوسش دارن. بلانسبت و دور از جون، حیوونا هم کیف میکنن از این خاریده شدن! یه خصوصیتی هم داره...وقتی حرف از خارش میشه آدم بیخودی تنش یا سرش میخاره! الان فکر کنم بعضیا این پستو که خوندن حداقل یه بار تنشونو خارونده باشن!!
| Design By : MihanFa |
