کوله پشتی
روزنوشته ها
مث بچه ها شوق داشتم خودم تعارف کنم! شکلاتها رو توی کیسه پلاستیکی ریخته بودم. از آقای همسفر کیسه رو گرفتم .دو نفر برداشتن. ناگهان همه به طرف شکلاتها اومدن. دقیقا در عرض 5 ثانیه مشت مشت برداشتن و حتا پلاستیکو توی دستم پاره کردن و من دستمو به زحمت آوردم بالا و دیدم هیچی توش نیست!!! با اینکه با خنده به آقای همسفر دست خالیمو نشون دادم اما نمیدونم چرا انقدر از بیفرهنگی بعضیها اعصابم خورد شده بود. اینو وقتی لرزش دستمو دیدم فهمیدم!!! بهش گفتم اول بریم پایین زیارت اهل قبور که یکم آروم بشم و از زیارتم چیزی بفهمم. بهشت ثامن الائمه شلوغ بود بخاطر تعطیلی و مبعث و 5 شنبه بودن. اول رفتیم برای مادربزرگ آقای همسفر فاتحه خوندیم. بعد آرامگاه محسن حاجی حسنی کارگر، شهید منا رو هم پیدا کردیم. با دیدن او و دو شهید دیگه و قاری دیگر قران- آقای عباسی که در تصادف کشته شد- اشکام سرازیر شدن روی گونه هام. بعدش رفتیم زیارت شهدای حرم. حس میکردم خیلی آروم شدم شهدای حادثه تروریستی حرم امام رضا خیلی مظلومن. خیلی خوبند. خیلی دوسشون دارم. توصیه میکنم حتما به زیارتشون بروید....
| Design By : MihanFa |
