کوله پشتی

روزنوشته ها

از هوای دل انگیز دیروز مشخص بود که بارون در راهه.از ظهر بارون شروع شد. نم نم و منقطع

شب بارون بیشتر شد و چون از صبح برای شام رزرو کرده بودیم نمیشد نرفت.

با تمام آژانسهای اطراف خونه تماس گرفتیم ولی هیچکدوم ماشین نداشتن. تاکسی بیسیم ها هم همینطور! بارون هم انقدر زیاد بود که نمیشد رفت و از سر خیابون ماشین گرفت. خلاصه که بالاخره یه تاکسی بیسیم بعد از یه ربع معطلی اومد و ناکام نموندیم!

برگشتنی قرار شد بریم فروشگاهی که همون اطراف بود چون هم من دوز فروشگاه خونم پایین اومده بود و هم خونه بعد از مسافرتمون تقریبا خالی بود.

به ردیف چیپسها که رسیدم هیچ حس خاصی نداشتم! فکر کنم چون هنوز اوایل دوره تحریم چیپسه، میتونم تحمل کنم. مخصوصا که همین آخرین مسافرت، هرروز چیپس میخوردم! محصول یکی از همین کشورهای عربی بود. برخلاف خیلی از چیپسهاشون که بوی ادویه ش حالتو بد میکنه، اون چیپسی که کشفش کرده بودم مزه ی خوبی داشت! کلا اگه در سفر با من همراه باشید از نظر ذائقه غذایی هیچ مشکلی پیدا نمیکنید چون بهترینها رو کشف میکنم!

برگشتنی از خرید، که زیر چتر منتظر تاکسی بودیم دو تا جوون هم بدون چتر، منتظر تاکسی بودن و از سرما و خیس بارون شدنشون تند تند به هوا میپریدن! به آقای همسفر گفتم اونو ببین چه دیوونه ست زیر بارون با لباس آستین کوتاه اومده بیرون. یهویی یادم افتاد خودم دیوونه ترم که توی این هوا تیریپ گرمایی بودن برداشتم و فقط یه تیشرت پوشیدم و ساق دست و بعدم چادر!

نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 14:11 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa