چند وقته که خیلی سر در گمم. این روز ها بیشتر...

اگر سالهای قبل بود با خودم آرزو میکردم که کاش این روزا زودتر بگذره و یا مثلا به خواب عمیقی مثل خواب زمستونی خرسها!  فرو برم و بعد بیدار شم و ببینم همه چیز خوب و عالیه و اثری از شرایط بد قبلی نیست.

ولی الان نمیتونم بگم کاش زود بگذره و حتا  همین آرزوی محال خواب عمیق رو هم نمیتونم داشته باشم. 

چون توی این سراشیبی عمر نمیشه حدس زد فردایی که نه، حتا لحظه ی بعد  ی وجود داره که بخوای اینطور راحت از همینی که درش هستی جهش کنی و از دستش بدی؟؟!! لاجرم در این شرایط سردرگمی دست و پا میزنم بلکم راه نجاتی پیدا بشه و دستی از غیب، دست به مدد خاسته ی منو بگیره و آزادم کنه ازین بندهای خیال....

نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۵ساعت 8:42 توسط مسافر|