کوله پشتی

روزنوشته ها

شمال که بودیم، مجتمع اقامتمون خودش سینما داشت و ما هر سه شبی رو که اکران داشت به سینما رفتیم.

شب دوم فیلم در مدت معلوم، تونست خیلیها رو بخندونه. به نظر من مثل این جوکهای بی ادبی بود که ظاهرش زشته ولی خنده ت میگیره. همین!

بازی بازیگراش به نظرم خوب بود بخصوص جواد عزتی.

خدا رو شکر آقای همسفر بین من و پدرشوهرم فاصله انداخته بود و من بیشتر از حد خجالت زده نشدم! از دیدن صحنه های فیلم با خجالت توی صندلی فرو میرفتم و میخندیدم. آقای همسفر هم که از شرم حضور پدرشون نمیتونست بخنده همش آروم با آرنجش به من میزد و منم بدجنسی میکردم و در پناهش میخندیدم.

فیلمش بدون اینکه حرفی برای گفتن داشته باشه فقط مشکلی رو با یه راه حل مزخرف =] مطرح میکنه و بیشتر به نظرم اهانتیه به مجردها. 

نمیدونم مجوز گرفتن چه قوانینی داره ولی این فیلم به نظرم مورد زیاد داشت! اوجش اونجایی بود که اشتیاق جوونک شیرین عقل در صیغه ی پیرزن لیف فروش(با توجه به وسع مالی جوونک!!) به گریه ی او در کلانتری ختم شد وقتی که دیدیم پیرزن درواقع یک مرد چندش آور کچل هست و  این جوونک بود که قربانی او شده!!!!

واقعا من که آب شدم.

پدرشوهرم که فکر کنم به خاطر ما میگفت نصفی از فیلمو خواب بوده. ولی گمان نمیکنم با اون همه صدای خنده و موضوعی که فیلم داشت کسی اون شب توی سینما خوابیده باشه

 

 

 

نوشته شده در یکشنبه دوم اسفند ۱۳۹۴ساعت 8:0 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa