کوله پشتی

روزنوشته ها

با کلی ذوق و شوق گوشت بذاری بیرون فریزر که بعدا برای فردا ظهر، واسه همسرت که قراره امشب از ماموریت میاد خورش کرفس بپزی.....بعد هنوز نیومده، زنگ بزنه که فردا صبح زود باید بره شهرستان محل کارش و دو روز اونجا باشه....بعد ، تو ، امتحان داشته باشی اما از ناراحتی این موضوع، بری گوشتا رو به این روز در بیاری*....بعد هنوز ساعت ۱۱ و نیم شب باشه و غذا از دهن افتاده باشه و هنوز همسرت نرسیده باشه....از همه بدتر اینکه صبح زود هم باید بیدار بمونی که دیر به امتحان نرسی

الان که خوندم متوجه شدم چقدر ناواضحه!! قرار بود بعد از چند روز همسرم تازه برگرده خونه. منم میخواستم واسه اولین ناهار مون، خورش کرفسی که دوست داره بپزم. گوشتا رو گذاشتم بیرون یخچال که یخش باز بشه. آقای همسفر هم هنوز از ماموریتش برنگشته، زنگید که بازم قراره بره شهرستان و نتیجتا کرفس بی کرفس! 

* این م بشقاب آقای همسفر که بعد از چند دقیقه فقط چند قطعه سیب زمینی ازش باقی موند و گوشتها....والبته بشقابش هم   :

اون شب هیچکدوممون گوشت نخوردیم! منم گوشتا رو گذاشتم توی فریزر و بعدا خورش کرفس پختم و این گوشتا رو هم ریختم توش. به همین سادگی!

نوشته شده در جمعه پانزدهم آذر ۱۳۹۲ساعت 12:31 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa