کوله پشتی
روزنوشته ها
چند وقتی ه آقای همسفر، روزهایی هم که مشهد ه یا میره شرکت ، یا تو خونه پای لپ تاپ کارای شرکتو میکنه. هر چند معمولا همینطوریه ولی این چند ماه اخیر بیشتر از گذشته وقت میذاره و گاهی از صبح بعد از نماز شروع میکنه به کار تا آخر شب. امروز صبحم بعد از نماز بیدار موند و منم که کاری نداشتم رفتم خوابیدم. مقداری گذشت دیدم برام صبحانه آماده کرده گذاشته توی سینی و آورده همونجا رو تخت بخورم. خیلی ذوق کردم ولی با خودم گفتم تنهایی مزه نمیده و تخت هم کثیف میشه. سریع پاشدم و اومدم تو آشپزخونه و گفتم همینجا با هم میخوریم. یه دفعه دیدم آقای همسفر نشسته پای لپ تاپ و من ( دور از جون!!) همون شترم و صبحانه همون پنبه دانه! *از کامنتها متوجه شدم درست توضیح ندادم، اینم تکمله! : صبحانه رو خواب دیدم . بعد از خواب پریدم ولی فکر میکردم خوابم واقعیت داشته، رفتم که صبحانه رو بخورم اما آقای همسفرو دیدم که هنوز پای لپ تاپه و از صبحانه خبری نیست...منم برگشتم دوباره خوابیدم![]()
| Design By : MihanFa |
