کوله پشتی

روزنوشته ها

دیروز اینقدر بلاگفا بازی در آورد که از گذاشتن پست پشیمون شدم.

این روزا با اینکه مثلا روزاش طولانی تره اما فکر میکنم کلی وقت کم میارم! 

با این حال نبودن آقای همسفر، طولانی بودن روزها رو ثابت میکنه...

از امروز مثلا قرار بود از طرف واحدمون بریم صحن گوهرشاد و همون فعالیتهایی که توی واحد داریم، برای خانمایی که اومدن واسه اعتکاف، انجام بدیم. ولی همه چیز به هم ریخت...کارت تردد ندادن بهمون! انقدر بگیر ببنده که خدا می دونه. واسه نظم ه  ولی کاش همه کاراشون نظم داشت! شایدم داره و من نمدونم!

یه بارون خوب و دوست داشتنی داره میباره و من دلم نمیخواد تموم بشه. دوست دارم هوا همیشه همینقدر تمیز و دلچسب باشه. الان که نوک انگشتامم سرده و من این سرما رو دوست دارم. تابستون زودهنگام چند وقت پیش، داشت کلافه م میکرد.

کلی کار دارم و اومدم نشستم به وبگردی. تازه اگرم پای لپ تاپ نباشم سراغ کارام نمیرم. حوصله ندارم! چقدرم در هم نوشتم! خودم می دونم

 *پ.ن: راستی میلاد حضرت علی مبارک. دلم نجف میخواد و ایوان طلای حرم آقا رو...

نوشته شده در جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:40 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa