کوله پشتی

روزنوشته ها

تو این هفته، جلسه ی ماهیانه مون تشکیل شد. اول جلسه، حاج خانم یه حدیثی خوندن که چون کاغذ نبرده بودم نشد یادداشت کنم. مضمونش این بود که عزت از خداست ولی ما چه کنیم که خدا ما رو عزیز کنه؟ یکی ش این بود که در هر جمعی هستیم خودمونو از همه پایینتر بدونیم. بعد مثال زدن که یه روز خدا از حضرت موسی میخواد بره یه آدمی که از خودش پایینتر هست رو بیاره. حضرت موسی یه آدم ژولیده ی مست خرابه نشین میبینه و تا میخواد اونو معرفی کنه با خودش میگه من که از دل او خبر ندارم. بعد طنابو میندازه تو گردن خودش و میره به درگاه الهی و میگه از خودم کمتر و بدتر نیافتم.خطاب میرسه که یک آن نزدیک بود پیامبری ت رو از دست بدی اگه اون آدمو انتخاب میکردی.

ماجرای خیلی عجیبیه. عقل کم من، رفتار اولو انتخاب میکنه. همونطور که خیلیامون فکر میکنیم تو کلاس از بقیه بهتریم...تو مهمونی از همه سریم....تو جامعه از همه بیشتر رعایت رفتار و کردارو داریم...دائم از رفتار دیگران انتقاد میکنیم و رو بدیای خودمونو با این حرفا میپوشونیم!

دومیش اگه اشتباه نکنم، اجتناب از قضاوت زودهنگام و ناعادلانه بود. در این مورد هم اکثرا از بقیه شاکی میشیم اما خودمون تو ریزترین مسائل، دچار قضاوت زودهنگامیم و متوجه نیستیم!

کلاس نهج البلاغه هم که خداروشکر عالیه. واقعا چرا تا حالا نخونده بودمش. این همه اونهایی که خونده بودن، گفتن و شنیدم و نرفتم سراغش. آدم تا یکی دو خطبه....اصلا نه....دو سه صفحه حتی، از این کتابو نخونده نمیفهمه چه گنجی ه.

*پ.ن : آخر همون جلسه، حاج خانم خواست طرح های جدیدمونو اعلام کنیم. مثلا یکی گفت بریم این ختمهای قرآنو تو مدارس به بچه ها توضیح بدیم و آشناشون کنیم و تشویقشون کنیم به خوندن قرآن. نظر شما چیه؟شما طرحی دارین؟ ( تفسیر و ترجمه مربوط به بخش آموزش هست و در این زمینه ما نمیتونیم کاری انجام بدیم) خیلی دوست دارم نظرتونو بدونم

راستی ممنونم بابت کامنتای پست قبل که دعا کرده بودین. خدا رو شکر همه ی مدارک آقای همسفر پیدا شد و ۵۰ درصد مساله هم حل شد. منتها اهمیت ۵۰ درصد باقیش، مث صددرصد می مونه و از خدا میخوام همشو خودش ختم به خیر کنه.

نوشته شده در جمعه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 17:35 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa