کوله پشتی
روزنوشته ها
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد *پ.ن: این ترانه ی محمد اصفهانی رو که میشنوم یاد مسافرتمون میفتم . پارسالم تو مسافرت دائم همین آلبوم اصفهانی رو گوش میکردیم و به این ترانه که میرسیدیم یاد حرم می افتادیم....یادش به خیر! با نام رضـا(ع) دلـت مصـفا گـردد
جدا ز دامن مادر، به دام دانه بیفتد
ز نازکی، ز ندامت، ز بیم صبح قیامت
بدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیفتد
سری به شانه بیفتد...
به کار آنکه برون از بهشت گشته، عجب نیست
که در جهنم غربت به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی
خدایْ را که مبادا دل از نشانه بیفتد
دل از نشانه بیفتد...
دلم به کشتی کُربَت، به طوف لُجّهی غربت
چو از کرانهی تربت، به بیکرانه بیفتد
شوم چو ابر بهاران، ز جوشِ اشکِ چو باران
که دانه دانه برآید، که دانه دانه بیفتد
جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی
کَمِ سکندر و دارا، کز این فسانه بیفتد
خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد
اَلا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد
اگر، که مرغک زاری از آشیانه بیفتد...
درد و غـم سینـه ات مـداوا گـردد
گـر روی نهی به درگـهـش با اخـلاص
هـر عـقـده ز کار بستـه ات وا گـردد
| Design By : MihanFa |

