کوله پشتی
روزنوشته ها
چند روز قبل تو خیابون، یه مادر و دخترو دیدم که سر موضوعی با هم بحثشون شده بود. دختر حدودا ۱۵ ساله دیده میشد. کم کم انگار بحثشون بالا گرفت و دختره مشت زد به بازوی مادرش....مادرشم سریع دو تا مشت کوبید به بازو و کتف دختره! یعنی حالم بد شد از دیدن این صحنه...چه تربیتی!! نه به اون زمانی که بچه ها جرأت نداشتن جلو بزرگتر، پا دراز کنن و نه به الان... همیشه افراط و تفریط ! وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل ازرده به کنجی نشست و گریان همی گفت:مگر خوردی فراموش کردی که درشتی می کنی؟ چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن وپیلتن گر ازعهد خردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من نکردی در این روز بر من جفا که تو شیر مردی و من پیرزن *پ.ن: با تشکر از جناب سعدی![]()
| Design By : MihanFa |
