کوله پشتی
روزنوشته ها
سلام دوستان خوبم. امروز که رفتم حرم، از همون اول، قولی که بهتون دادم، یادم بود و جای همگیتون زیارت کردم. چون زود رسیده بودم، یکی یکی اسمتونو میبردم و جاتون به آقا سلام میدادم و بعد هم امین الله خوندم + زیارت مختصر امام رضا علیه السلام ( من همیشه زیارت مختصرو میخونم که کمتره! توسط دوستانم، خبردار شدم یکی از شهدای سامرا، از همکاران ما بوده. خوش به سعادتش و طفلی خانوادش. خیلی غصه خوردم بعد از ظهر، ناهارو که خوردیم، کمی استراحت کردم و بعد به سرم زد برم بیرون. آقای همسفر کلا درگیر کاراش با اینترنت بود و نیومد. منم رفتم واسش یه چیپس سرکه نمکی و بادام زمینی و پاپ کرن پنیری و آلوچه و شکلات و بستنی زعفرونی خریدم اومدم خونه. دیدین این آدمایی که خودشون تو بچگی به یه چیزایی دست پیدا نکردن، اونو واسه بچه هاشون تهیه میکنن؟ حکایت من بود! آخه مثلا این تنقلاتو بر خودم حرام کردم. فقط یکم ناخنک زدم درحد یکی دوتا
)![]()
و البته نصف بستنی، چون خیلی وقت بود نخورده بودم و داشتم از دوریش میمردم. فقط نمیدونم بستنی لامصب چی داشت که بعد از خوردنش گلوم شروع کرد به سوختن و الانم فکر کنم سرماخوردم حسابی
| Design By : MihanFa |
