کوله پشتی

روزنوشته ها

صبح با آرامش ( والبته دیر ) بیدار شدم از همون لحظه که فهمیدم ساعت ۱۰ وربعه انگار تمام استرسهای عالم اومد سراغم.

از در و دیوارم داره بهم میرسه!نمیدونم چی شده که مدام صدای آژیر آمبولانس و ماشین آتش نشانی میاد.

از اون طرف قبض گاز اومده این هوا، چه زود به زود میان این لامصبا

آقای همسفرم که وقتی میره تو فاز ترجمه که دیگه هیچی!عالمی داره با اون بلند بلند خوندناش و فارغه از تمام اتفاقات دور و برش

هزار تا کار دارم. حموم قبل و بعد آرایشگاه،آرایشگاه،خونه مامان والبته ناهار پختن که اینو انجامیدم.

استرس فردا که باید ۲جا بریم جشن وقبلش باید تمام کارهامو بکنم چون شنبه مهمون داریم.

استرس مهمونی شنبه هم که سر جاشه.همه این دلایل واهی کافی بودن واسه بالا بردن فشار خونم ومن الان با این همه کار، واسه خودم گل گاو زبون و لیمو دم کردم و  خیلی خجسته جرعه جرعه مینوشم و مینویسم این آشفتگیهامو. 

آخیییییی.نمیدونم گل گاو زبونه اثر کرده۱ یا این نوشتن ،کمی آرامش به من داد؟

*۱ :به قول عموم که همیشه میگفت مگه کپسول آتیش نشانیه که سریع آتیشو خاموش کنه.دواست باید بره پایین اثر کنه!!!!!!!!!!

نوشته شده در پنجشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:25 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa