کوله پشتی

روزنوشته ها

باطری ساعت خونه تموم شده و ما غافل از ساعت و زمان، روزگارو میگذرونیم.

مثلا ساعت ۲۳:۵۰ دقیقه، تازه شام خوردیم، اونم نه از شدت گرسنگی،بلکه ساعت گوشیمو دیدم .

آقای همسفر میخواست واسم لینکدونی گودری درست کنه. آخه من اصلا حوصله این کارا رو ندارم.

خیلی وقت گذاشت چون اولین باری بود که این کار رو میکرد و بعلت گفته شده ما متوجه گذشت زمان هم نبودیم.

بالاخره لینکدونی درست شد ولی نمیدونم چرا مثل بقیه نشده!

برای اولین بار خوب بود.ممنون و مچکرم آقای همسفر.خیر از جوونیت ببینی ننه.

*پ.ن: از مزایای مطلع بودن همسر از وبلاگ، اینه که گفتم، "کمک در اینجور مواقع". اما بدیش اینه که نمیشه غیبت شوهرو کرد که من و آقای همسفر این حرفا رو نداریم و جلو روش غیبتشو میکنم که ثوابش بیشتر باشه.

 اینم یه دسته گل برای قدردانی از زحمات آقای همسفر که بازم به همون علت، حواسم نبود چه مدت دنبال یه دسته گل قشنگم و هزارتا چیز دیگه هم غیر از گل ، سرچ کردم تا این موقع سحر و آخر هم اون چیزی که میخواستم نشد

نوشته شده در جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۱ساعت 3:29 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa