کوله پشتی

روزنوشته ها

امروز قرار شد تمام نیروها یه فیلم رو برن تماشا کنن. از قرار معلوم قرابتی با سیاست داشت. عجیب و غریب بود برام. 

البته من و خانم همکار چون سرمون شلوغ بود، قرار شد نوبتی بریم و هر کدوممون یه ساعتشو تماشا کنیم. دو ساعت فیلم بود. من زودتر رفتم.

از اونجایی که واقعا دیگه به سیاست علاقه ای ندارم و همینطور از اونجایی که از 4 و نیم صبح، خواب و بیدار بودم، حسابی خوابم گرفت. اتاقو هم تاریک کرده بودن. روی صندلیم سر خوردم و  چشامو بستم و چرت زدم! باورم نمیشه که به اون راحتی دقایقی رو خوابیدم. بعد هم رفتم تجدید وضو توی وضوخونه هایی که داخل صحن برای خانمها ساختن.

ایده ی بسیار خوبیه. ولی حیف سرویس بهداشتی داخل حرم رو خراب کردن. برای اونهایی که مشکل دارن یا برای بچه ها خیلی سخته.

توی وضوخونه یه خانم تا چشمش به کارت روی مقنعه م افتاد شروع کرد به شکایت از بوی چاههای کف وضوخونه که چرا آب نمیریزن و الخ  :))

خواستم بهش بگم باید به مسئولش بگین و چه و چه که دیدم دلش پرتر از این حرفهاست. گذاشتم شکایتهاشو از کل سیستم آس.تان.قد.س!! به من بگه. بعدم چادر روسریشو پوشید و رفت. بدون خداحافظی. خب سلام هم نکرده بودیم!

نوشته شده در شنبه سوم بهمن ۱۳۹۴ساعت 21:54 توسط مسافر|


آخرين مطالب
»
»
»
»
»
»
»
»
»
»

Design By : MihanFa